این شعرم را به «جناب سروان آقای حسین خانلو» که در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران افتخار خدمت را دارند و در بیمارستان شهدای تجریش تهران، توفیق آشنایی با ایشان را داشته ام و برایم بسی افتخار بود که ایشان به جمیع دوستان گرامی این حقیر اضافه گردیده شده است و به راستی چنین دوست عزیز و گرامی، دارای شخصیتی گرانقدر و والایی هستند تقدیم می نمایم و از خداوند منان و سبحان توفیق سربلندی و سرافرازی ایشان را در شغل و مرتبه ای که دارند و حتی در تمامی مراجل زندگانی شان خواهان هستم.
امیدوارم علاوه بر ایشان، این شعرم نیز جهت دیگر برادران و خواهران نیروی انتظامی و درجه داران نظامی دیگر در ارتش و سپاه پاسداران رضایتمندی شان حاصل گردد (اِنشاءالله)...
جناب سروان، تو ای فرزند ایران
که نامت رفته است، در لیست خوبان
تو در ایثار و کردار، همانند علی باش
که بی شک، همو همواره بوده با یتیمان
تو ای یار ضعیفان، تو بارها گشته ای سردار ایران
و در جنگ و جهاد تو بوده ای، چون شیر غرّان
به راستی کم می آرد، از تو شیطان
که در تو تا ابد بوده، بسی انوار ایمان
تو در شغل و مقامت، جان فدایی
و این یعنی بُوَدْ، کار خدایی
جهان در نظم خود، با انضباط است
و شهر و کشورم با نظم تو، شور و نشاط است
تو ای؛ میزبان قرآن
به تو پندت دهدت، در دین و ادیان
که پایبند بمانی
به پیمانی که بستی
و تو دستگیر کنی، از مستمندان
خدا نیز عنایت بنماید، به جناب سروان
تنظیم شعر: داریوش دوسرانی (tavabam)