من هميشه تنهاييم را ؛
با تنهايي قسمت مي كنم
تو اگر ميبيني كه من تنهايم !
چونكه تنهايي ؛
نمي خواهد تنهاييم را ؛
تنها بگذارد
تنها در تنها بودن مي توانم
به ياد تنهاترينم باشم
و آنهم تنها تو...
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
گفته بودمت : تو فقط تنها مني
گفته بودمي : تو فقط تو از مني
گفتمت : من فقط يه قاليم
گفتمي : مرا ببين چه عاليم
بگفتم : من ديده ام به روي توست
بگفتي : و دست من در دست توست
چونكه گفتم : عشق من مثل فرهاد بود
و چه زيبا تو گفتي : در منم شيرين بود
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
جهان جاي تغيير است ، نه تقدير
و تقدير چنين است
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
اي دوست ، مظلوميت من سكوت من است
هر آنكس كه نفهميد ، بدان فرياد من است
تنظيم : داريوش دوسراني ( tavabam )
روزي ، از همين روزها
باز ميمانم ، در اين روزها
مرا چه حاصل ، تو اي غمها
به انتظارم نشستم ، در اين سالها
ديگر به كه گويم ، من اين رازها
كه همنوا كندم ، با اين سازها
آخر پُر باريده ام ، من اين اشكها
چرا نديده ام ، من اين دردها
وقت نيست مرا ، تو اي غمها
رها كن تو مرا ، با اين حرفها
عمر گرفته اين تنم ، در اين زخمها
كه با خود ببرد مرا ، همين طوفانها
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )
ما بدنيا آمده ايم ، كه دنيا را ببينيم
نيامده ايم بدنيا ، كه دنيا را بگيريم
اين منزلگه ، مكان زندگي است و با خدا راز و نياز
نه جاي تفرجگاه ، و نه جاي تاخت و تاز و يا حرص و آز
مرا با دنيا ديده ، و همراه با او دلخوش است
دنيا طلب را به حالش واميگذارم ، كه حال او ناخوش است
تو اي دنيا طلب ، بگذار كه من نفسي تازه كنم
رد شو و برو كه با ديده ام ، صفايي تازه كنم
تنطيم شعر : داريوش دوسراني
ما كه ا ز شانس دگر چيزي نديديم ، زياد ناخوشيم !
دلمان را به چه بنديم ؟ كه باز ناخوشيم !
دل اگر داشت طلب ، بدهكاري به دلدار نداشت
وانچه خود داشت ، ز بيگانه تنمايي نداشت
حاصل اين همه رنج و در اين كنج قفس ، و جوابش چي بود ؟
حاصل اين همه رنج و در آن نفس نفس ، بگو سودش چي بود ؟
ما كه بي باده و مي ، فارغ از ميكده ها مست شديم
ما كه با اهل دگر ، فارغ از هر چه كه هست نيست شديم
ما كه از شانس دگر چيزي نديديم ، زياد ناخوشيم !
دلمان را به چه بنديم ؟ كه باز ناخوشيم !
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )
هر آنكس كه مرا درك نكرد ، ندانست كه من ميدانم
هر آنكس كه مرا با چشم نديد ، ندانست كه من بينايم
هر انكس كه با من نخنديد ، ندانست كه من خندانم
هر آنكس كه با من نگرييد ، ندانست كه من گريانم
و تو اي تنهايي من ، تو ميدانستي كه من تنهايم و تو ديدي
و تو اي سايه من ، تنها تو بودي همسايه من و من نديدمت
ديگر مرا با شماها دلخوش است ، و دل سپردم به شما
چونكه نامري حالش ناخوش است ، و من سپردم به خدا
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )
سكوت كن اي عشق ، سكوت كن
داستا ن پر از رنگ و لعابت ! ، دنيايي را پر تلاطم كرد
سكوت كن ، بخاط رنج آدمهايي كه بيقرارند
و در دنياي طوفانيت ، آرامش را طلب مي كنند
بارها گفته اي ، دلتنگي بس است و عاشقي بايد كرد
اما چه سود ؟ كه در پايانت رنج فراواني است
اي عاشقان ، عشق را در اين زمانه اينگونه نبينيد
چون عشق در ترانه ، همان رفيق نميه راه است
شايد زندگي ، جرياني داشته باشد از براي ما
و يا در خودكارم ، كه جوهري دارد از براي خود
ولي آنهم پايانيست , كه انتهايش تنهايي ست
حالا من نيز تنهايم ، و سكوت آرامش من
سكوت كن اي عشق ، سكوت كن
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )
روزگاري نامناسب / مردماني بي مناسب
گرايش به مناصب / سرخوش به مكاسب
فخرها شده كبكب / بادها گشته غبغب
قلبها شده مغلوب / اخلاق به مصلوب
چشمها شده بي خواب / سازش به هر تاب
اندرز شده با عيب / پندار به معايب
معارف به عجايب / گفتار به تعجب
منكر شده واجب / گدايي به مواجب
دزدي شده با طيب / كردار به مطايب
جانها شده بر لب / مدهوش به آن تيب
راهم شده ميراب / تا لب بشه سيراب
من آمده ام يا رب / يا رب تو رهياب
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )
هر روز و هر شب / جان آمده بر لب
شرگشته لبالب / سرشار به آن تب
شعرم شده تكذيب / حرفم شده كاذب
ما هم شديم با عيب / فراوان به معايب
چشمها به تعجب / صورها به عجايب
دلها همه سر صعب / كارها به مصايب
غمهام رو مُركب / دستهام رو به مَركب
راهم شده بي تاب / اميد به دل تاب
رويم سوي مهتاب / سويم رو به آفتاب
ذهنم شده يا رب / يا رب تو برتاب
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )
من كه دلدار ندارم / به كي بايد دلبر كنم ؟
من كه ياري ندارم / به كي بايد ياور كنم ؟
من كه حرفي ندارم / به كي بايد گفتار كنم ؟
من كه پندي ندارم / به كي بايد پندار كنم ؟
من كه واله ندارم / چرا بايد چاره كنم ؟
من كه هاله ندارم / چرا بايد سايه كنم ؟
من كه شادي ندارم / در من چرا شعف باشد ؟
من كه نايي ندارم / در من چرا نفس باشد ؟
اما من اميد دارم / سويي از نور دارم
كه آخر يكي دارم / و فقط خدا دارم
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )
يارم قدحي در دست / بي شك شده بود سرمست
كوچ كرد از اين وادست / از دير مُغان ره جست
با من نگشت همدست / چون من بوده ام تنگدست
ما دلبري گل در دست / ما را كرده بود يك پست
من فقر بودم اي دوست / نايم شده بود يك پوست
يارم بوده بود اينست / منفي شده بود بودست
آخر كه سخن اينست / اين يار چه شد اينست ؟
اينك كه چنين است / خداوند تعالي ، برايم رحيم است
تنظيم شعر : داريوش دوسراني ( tavabam )