شاهنامه جلوه گاه حکمت نظری و عملی است که در آن دریایی از حکمت نظری و عملی ایران به چشم می خورد. علاوه بر این فردوسی دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی نیز بوده است و اگر در شاهنامه خلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، در جوامع اسلامی دوران ما در دلها نمی نشست. آنجا که حسنین هیکل روزنامه نگار مشهور مصر که او هم می داند مصریان نیز همانند ایرانیان پیشینه ای دیرینه در تاریخ خود دارند و از فرهنگی گرانمایه برخوردار میباشند می گوید:
اگر ما مصریان خویشتن را پاس نداشته ایم و مصری نمانده ایم، از آن روی بوده است که چون ایرانیان فردوسی و شاهنامه نداشته ایم و اگر ما هم یک فردوسی می داشتیم، به زبان خودمان سخن می گفتیم.
مطمئنا" این یک واقعیت است که اگر ما هم فردوسی و شاهنامه را نداشتیم، امروز اصالت خودمان را نمی یافتیم و نگاهمان متفاوت می شد. حال اگر از آنچه داریم راضی هستیم بخش عمده ای از آنرا می بایست مدیون فردوسی و شاهنامه اش باشیم و بدانیم که شاهنامه قطعه مهمی از قطعات تاریخی ملت ایران است. او احیاء حیا ایرانیان است و مردانگی خویش را در این راه و اثر ارزشمند خود، تاکنون به ما اثبات کرده و اثر گذار جاودانی و ابدی در ریشه و ذهن هر یک از ما شده است. همانگونه که حضرت علی (ع) اما اول شیعیان جهان اسلام می فرمایند: معرفت ریشه مردانگی و ثمرة میوه اش حیا است.
زیر آسمان شهر، خیلی چیزها تازگی ندارد و تازگی اگر هست، آن لباس تازه ای است که ما آنرا بر پیکرة اندیشه های کهن می پوشانیم. باید در پوشانیدن این لباس، توانایی و مهارت کافی داشته باشیم تا دریابیم که اندیشه های اصیل فرهنگی ایران، کهنِ ناشدنی است.
با تهاجم فرهنگی کافران خدانشناس و زورگویان کشورهای به اصطلاح قدرتمند و ابر قدرت جهان در آن سرزمین ها به داخل کشور ایران اسلامی، متأسفانه بعضی از مردمان بی تفاوت در داخل کشور باعث گردیده شده اند که بدون هیچگونه مقاومتی که اِن شاءالله ناآگاهانه بوده باشد ولی بعضا" آگاهانه نیز مشاهده شده است، اصول بی ارزش و پوچ غربیان را در زندگانی خود قرار بدهند و در این تهاجم ویرانه ساز، همسو با آنان بشوند و مشتاقانه به استقبال کالاهای فرهنگی بی ارزش دشمنان دین اسلام و از خدا بی خبر بروند، تا آنان در سرزمین هایشان در امنیت و عدالت و ارزانی و وفور نعمت بسر ببرند و فرهنگ مهجور و مظلوم به ارث رسیده از نیاکان و گذشتگان مان را که بسیاری از همین مردم آب و خاک کشور، در گذشته های نه چندان برای آن مبارزه کرده اند و بر سر آن جانها باخته اند، در این زمانه در حال نابود شدن ببینیم و حتی به نابود شدن آن اهمیت ندهیم. اگر به فرهنگ اصیل ایرانی اهمیت داده نشده است فقط بدین خاطر بوده که هیچ عزم و اراده ای در هر یک از بعضی از مردمان ایران که در این مدت از خداوند متعال عمر گرفته اند دیده نمی شود و به همین دلیل مستدل است که فرهنگ غربی را جایگزین فرهنگ مظلوم خودشان و در ذهن اندیشه های خودشان کرده اند. کسی که دوستی میهن را ندارد در نظرم مرده از آن خوب تر است.
اِن شاءالله بعد از این و در نظر خداوند کریم و دانا و همچنین آگاه و توانا، همگی ما بدون استثناء بعنوان یک دیندار واقعی به دین و عاشق حقیقی به وطن دیگر اینگونه نباشیم.
چنانچه با همت و اراده مصمم و قوی و استوار در کشور دینی و باستانی ایران زمین، بتوانیم و بخواهیم اولین قدم و ابتداء به ساکن را از همین حالا جهت پیشرفت و توسعه فرهنگ کهن ناشدنی سرزمین مان برداریم، می بایست از همان اول برای رسیدن به چنین پیشرفتی، فرهنگ درونی خودمان را که همانا فکر و اندیشه مخصوص خودمان می باشد تغییر بدهیم. یعنی هر کاری را می بایست اول از همه از خودمان شروع بنمائیم تا بتوانیم با تلاشهای بسیار طولانی، دشواریها و سختی های آنرا به به جان بخریم تا اِن شاءالله به سعادت و کامیابی که از مدتها پیش خواهان آن بوده ایم و در افق های دور دست آنرا جستجو اش می کرده یم برسیم.
اگر چنین مرحله ای را بتوانیم پشت سر بگذاریم، در مراحل بعدی نیز می توانیم با بازیابی و احیاء همان فرهنگی باشیم که از مدتها پیش در درون خودمان گم کرده بودیم و بعد از این مراحل است که می توانیم با تأثیرگذاری از افکار هدفمند و اثربخش خود بر روی دیگران و فرزندان میهن، یک جامعه ایرانی پویا و قدرتمند با غنایی از فرهنگ ریشه دار و منطبق به منطق و اندیشه های اصیل ایرانی و با تأسی از آموزه های دینی که همانا دین مبین اسلام است بسازیم و به آن ببالیم و حتی با آن نیز می توانیم به تمام دنیا فخر بفروشیم.
با تشکر از صبر و حوصله شما
داریوش دوسرانی (tavabam)
با اینکار نه تنها هیچ کس به هیچ نتیجه ای نخواهیم رسید، بلکه اینبار این ما هستیم که می خواهیم به تنبلی و سستی خودمان ادامه بدهیم. چون از خیلی وقت بیش از اینها، به چنین سستی و تنبلی عادت کرده ایم و دوست هم نداریم به هر طریق ممکن تن به سختی بدهیم. در حقیقت دوباره خواسته ایم از حقایق موجود در اطرافمان فرار کرده و با واقعیتها روبرو نشویم و یا اینکه در کل به آن اهمین ندهیم. حاصل تنبلی و سستی و عدم برنامه ریزی مدون و هدفمند در ذهن و اندیشه هریک از ما و عمل ننمودن به انجام کارهای بایسته و ضروری در کشور و جامعه چه بصورت فردی و چه بصورت جمعی، خواب عمیقی را به همراه خواهد داشت که هیچ بیداری در آن منصور نیست.
درست در همین نقطه و مکان یعنی سستی و تنبلی و نتیجه خواب بدون بیداری است که در جهان کنونی و فعلی اطراف خودمان و حتی پیرامون کشورمان از سوی بیگانگان و دشمنان تشنه به خون در خارج از کشور، مورد «تهاجم فرهنگی» قرار می گیریم و به همین راحتی که حال حاضر در زندگانی خود مشاهد می نمائیم، با محصولات وارد شده غربیان و دیگر بیگانگان با دستان خود آینده خودمان را داریم از دست می دهیم و همراه با آن وابستگی بیشتر از این را در وجودمان پرورش و بازیابی می کنیم تا آنان بیش از این، ذهن و فکر ما را در اختیار داشته باشند و فقط آنها برای ما تعیین و تکلیف کنند که آینده خودمان را چگونه بسازیم.
آنان می خواهند با حذف ارزشهای دینی و میهنی در ذهن و اندیشه های هر یک از ما، فرهنگ خودشان را در وجود ما جا بیندازند تا ما آنرا هضمش نمائیم. آنها سعی می کنند ارزشهای قومی و فرهنگی خودمان را به تاریخ بسپاریم و به ما بفهمانند که بعد از این می باید فرهنگ کشورمان را در موزه ها بیابیم و در آنجا درباره اش سخن بگوئیم. کانت که به قول خودش با اندیشه هایش انقلاب کپرنیکی کرده است، می گوید: عقل تنها اموری را می تواند بشناسد که فقط در زمان و مکان باشد و چون حقایق فراتر از زمان و مکانند، شناخت از سوی عقل ممکن نیست. اما فردوسی حکیم و دانا، در مقام سخن گوی راستین فرهنگ ایرانی، سخنانی را بیش از یک هزار سال پیش گفته است که اکنون داریم دوباره آنرا از زبان کانت می شنویم! حکیم ناز گوهر ایران اینچنین سخن می گوید:
خرد را و جان را همی سنجد او / در اندیشه سخته کی گنجد او
به هستیش باید که خستو شوی / ز گفتار بیکار یکسو شوی
یعنی اثبات و پذیرش وجود خدا، بقای روح (نفس) و لزوم رستاخیز و معاد بعهدة عقل عملی است و دریافت ظواهر دنیوی محدود به عقل نظری، تا عقل عملی زمینه پذیرش و خستو شدن به این حقایق را فراهم بیاورد. با چنین دیدگاهی از سوی فردوسی در بیش از یک هزار سال پیش، ما به ارزش بی نظیر اندیشه های این مرد والا مقام و اسطوره جاودانی ایران زمین پی خواهیم برد که درود بی پایان ما بر او و تربتش باد. سعدی، شاعر دیگر نامی ایران در خصوص فردوسی چنین می سراید:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد / که رحمت بر آن تربت پاک باد
«فلسفه فرزند عقل و حکمت زاده خرد است» و این فلسفه فکری و اندیشه فردوسی خردورز است که او حکیم بوده و از مجموعه دانش های روزگار خود، دانا و توانا...
توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود
نظام معرفت شناسی فردوسی شیرین سخن، همانا نظام معرفت شناسی در فرهنگ ایران است. کتاب شاهنامه، کتاب خرد است و پر از حکمت. حکمتی که او در شاهنامه از آن سخن می راند حکمت ملی ایران است. توجه و تأمل بر ابیات شاهنامه، منظر فکری و فلسفی حکیم فردوسی را روشن می سازد و نشان می دهد که او نه فقط زنده کننده زبان پارسی، اساطیر ایران و تاریخ ایران بوده است که زنده کننده «حکمت ملی ایران» نیز بوده است که در این زمانه، اکثر فلاسفه اندیشمندان دنیا آنرا بعنوان «حکمت اشراقی» می شناسند. سرایش شاهنامه بهترین کارزار فکری و فرهنگی دهقان زاده توس و روستا زاده پاژ است. کارزاری سخت و طاقت فرسا که به گفته خودش 30 سال به طول انجامید. اسطوره زنده و صاحب ادبیات فارسی ایران در این باره گفته است:
بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند
نمیرم از این پس که من زنده ام / که تخم سخن را پراکنده ام
با تشکر از صبر و حوصله شما
داریوش دوسرانی (tavabam)