داستان عاشقی سیب و نیوتن
*****************
تو همان سیبی هستی
که افتاده بودی بر سرم
و در کل من عقل کل شده ام
پس بایستی، هر دو سیب باقی بمانیم
تا مردم تصور کنند، هر دو از وسط نصف شده
ایم
احتمالا" آیندگان ما نیز، داستان ما را
خواهند خواند
تا الگویی بشود برای کسانی که بخواهند
دانش ما را
با حس بی نظیرشان و شور وُ شوق شان، بیاموزند
و سپس با مهربانی و دوستی، آنرا با هم گره بزنند
و بعد انتقال بدهند به دیگران و به همنوعان
شان
تا آنان نیز یاد بگیرند که این چرخه
زندگیست
و این یعنی عشق وجود دارد پس ابدیست
بنده کوچک خدا؛ داریوش دوسرانی
************************
http://tavabam.tebyan.net
بنام خدایی که عاشقان را آفرید
در شهر
دیدم صحنه ای را
بدار
آویختند، عاشقی را
بگفتا؛ او به مردمان:
خداحافظ، ای عاشقان
من اگر چنین بوده ام
که تنها همین بوده ام
و اگر چراغِ راه دلی بوده ام
که آنهم بسی بی انتها بوده ام
جایتان بدون من، امن است بعد از این
پس بدینگونه بمانید و بمانید در امان
***************************
قولی داده بوده ام برگشت
ناپذیر
دلی داده بوده ام چون دل پذیر
حسی داده بوده ام وصف پذیر
پس این شعر کوزه گونه ام را نیز
از خشت رس تن این حقیر بپذیر
*******************
بنده کوچک خدا؛ داریوش دوسرانی
http//:tavabam.tebyan.net