در فكر كجاي هستي، هستي...!؟
تو با خودشناسي، خودت را بايد بهتر بشناسي...
تا بتواني خودت را بهتر ببيني...!
حسرت گذشته را خوردن چه سودي دارد ترا؟
غصه آينده را بايد نمود...
تا حال خود را دگرگون تر نمود...!
استعداد خودت را آزاد كن...، استحقاق خودت را آواز كن...
قدر خودت را بدان...، تا كه قدرتمند بماني...
به هزار و بي دليل...، خودت را بي بديل كن...
زيرا هر كس كه به خود شك داشت...، او از همه شكايت داشت...
رسيدن به هدف ميسر است...، اگر كه تو خود را اسير مسير نگرداني...
زيرا پرنده وقتي شناگر گشت...، كه پيش از آن در هوا شناور مي گشت...
صاحبانِ اهل دل...، دل اهلي را دوست دارند...!
و زيبايي نيز ديدني است...، به شرط آنكه ديد زيبايي داشته باشي...
بدان كه بخشش...، پاك كنِ همه رنجش هاست...
و انسان موجودي است...، كه انسانيت همه موجوديت اوست...
پس؛ برخيز و همت كن...، تا باورهاي خود را بارورتر بگرداني...
چون دلخواسته نبودن...، دليلي بر دلخسته بودن نيست...
همين كه هست...، يا بايد آنرا ساخت يا بايد با آن ساخت...!
ديروز برايمان...، به خاطره ها تبديل گشت...
و ما به خاطر فردا...، خاطرخواه امروز گشته ايم...
چه خوب است كه ما...، همه را فقط براي هم بخواهيم...
نه همه اش را براي خودمان...، تا اينقدر خودخواه نمانيم...
ياران؛ بياييد تا نگاه مان را عميق دربست كنيم...!، به خدمت كردن...
كه خدمتگزاري ما باشد...، در خدمت درهاي بسته...!
و هم ينكه اميد و شادي را به نيازمندان بازگردانيم...
چون بهترين شاديهاو آرزوها براي ما...، نياز به خداوند است......
زيرا كه خداوند دوست دارد...، تا همه ما را شاد ببيند...
هم به او...، و هم به همديگر...
بي آنكه با شتاب، به هم منَّت بگذاريم...
به آرزوها و دعاهاي يكديگر نياز داشته باشيم...
چون من هم به دعاي شما نيازمندم...
پس؛ تو با خودشناسي...، خودت را بايد بهتر بشناسي...
التماس دعا...
با تشكر از صبر و حوصله شما...
تنظيم: داريوش دوسراني (tavabam)