معرفی وبلاگ
خداوندا؛ ميخواهم هماني شوم كه تو خواهي / نه هماني كه شوي برايم و من ميخواهم ! / خواهان آنم كه شوم برايت و تو خواهي / خواست من همان شود كه تو ميخواهي............................. *************************** منم آن شاعر تواب كه در آخر عمر / روي قله ي پر از قافيه ها / و تو مسجدي پر از خاطره ها / گاهي سجده و گاهي يه نيم نگاه / و بدنبال پر از حساي خوب / با لغاتي كه نشان دهد يادي به اوست / بنويسم شعري نو رو چكنويس / تا خدا گويد : تو اي بنده من / تو در اين جاي قدمگاه / فقط از ما بنويس ( تنظيم: داريوش دوسراني )
دسته
محرم و صفر
ادبستان
معلم و آموزه هایش
نماز ستون دین
رایانه، موبایل و فنی
حرفهای دین 2
حرفهای دین 1
هنر زنان ایرانی
پزشکی و سنتی
خبر و ورزش
از هر دری سخنی
لینکستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 180962
تعداد نوشته ها : 143
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب

بسمه تعالی


خداوندا؛ گره امیدم را پیش تو بسته ام و نمی خواهم آنرا باز کنی

 پیش تو بسته بماند امیدوارترم


   خرده فرمایشی تلخ اما نصیحتی گوارا


با سلام خدمت همه کاربران محترم

در سایتهای خبری معتبر و یا نامعتبر

در ابتدای عرایضم باید بگویم که مخاطبان تمامی مطالب نوشته ام، همه بازیگران در عرصه سینما و تئاتر و خواننده های پاپ امروزی و یا ورزشکاران حقیقی که عاشقانه و جانانه برای زنده کردن دین و میهن خود هر کاری را که در توان دارند تا نام ایران را و مردمانش را همراه با فرهنگ غنی آن زنده کنند نیست و اشاره ام تنها به بعضی از همکاران این عزیزان است که در خبرها بی جهت حاشیه ساز شده اند و البته جهت معروف شدن بیشتر خود نیز خیلی مایل هستند تا به هر طریق ممکن خبرساز شوند.

این تنها نکته ای بود که در ابتدای عرایضم می خواستم خدمت تمامی آن بزرگواران به عرض برسانم.

اما علی ایحال ادامه عرایضم را در معرض دید همه خوانندگان محترم چه در این صنف قرار گرفته باشند و یا نبوده باشند و حال نیز چشم طمع در این عرصه را دارند و باید در هنگام ورود به آن حتما" مواظب باشند، قرار می دهم تا از نظرات همگی بزرگواران نیز بهره ببرم.

من نیز مانند همه کاربران محترم جهت مطالعه خبرهای موجود در سایت های خبری معتبر و یا نامعتبر که این نامعتبرها و غیر متعهدین، بصورت اتفاقی بر روی صفحه مانیتورم به چشمم می خورند، به نظرات کاربران خبرها هم نگاهی میاندازم تا شاید حرف و یا نوشته های منطقی در آن دیده باشم و بتوانم مطلبی را که در آن آموزنده باشد بیابم و بیاموزم.

اما متأسفانه اکثر خبرهایی از این دست و یا هر اظهار نظری که در چنین اخباری می بینم خبرهای بی حاصل از زندگانی فلان بازیگر و یا فلان خواننده پاپ امروزی و زیرزمینی و یا اینکه بعضی از ورزشکارانی است که یک شبه ره صد ساله را پیموده و به ثروتی رسیده اند می باشد و البته اینان نیز بی میل نیستند که نام و رسم شان همواره در خبرهای خبرساز، بصورت خبرساز بوده باشد و بیش از این معروفیتی که دارند باز هم معروفتر گردند و  البته در اکثر چنین خبرهایی که به صورت تخریب خبری نیز میباشد؛ کاربران آن می نشینند تا درباره آنان، نظراتشان را ارائه بدهند و حتی در این نوع اظهار نظرها نیز چه راضی شده باشند و یا ناراضی از اتفاقاتی که مثلا" برای فلان بازیگر، خواننده و یا ورزشکار اتفاق افتاده است بوده باشند و حتی در خصوص اظهار نظری که دیگر کاربران در همین خبرها هم می دهند، همدیگر را تشویق و یا تخریب می نمایند.

به همین خاطر مجاب گردیدم که من نیز نظرم را بصورت کلی برای همه دوستداران کنجکاو در خبرهای  اینچنینی انتقال بدهم تا به قولی نصیحتی کرده باشم که اگر کابران سایت های خبری در اینترنت نه در مورد خبرهای مربوط به بعضی از بازیگران یا خواننده های پاپ امروزی که با دیروزی های به درد نخور نیز چندان تفاوتی ندارند و یا خبرهایی از بعضی از ورزشکارانی که بی اخلاقی را رواج می دهند و با اینکارشان کثیری از جوانان ما را با عملکرد منفی خودشان بدنبال خود می کشانند و در حقیقت با همین نوع از رفتارهایشان جوانان را به بازی گرفته اند و خود نیز از کسان دیگری مانند خود الگو پذیرفته اند و به بازی هم گرفته شده اند، بیایند و تلاش کنند در خصوص نام آوران معروف ایران زمین که برای دین و میهن همگی ما عملکرد افتخار آمیزی داشته اند مطالعه ای بهتر جهت درک بهتر و آموختن آموزهای اخلاقی از همین عاشقان به دین و میهن داشته باشند و مطمئنا" اندیشه هایشان بارور گشته و مطالبی عمیق تر به ذهنشان خطور خواهد کرد تا بتوانند آنرا به دیگران نیز انتقال دهند تا دیگران نیز تحت تأثیر حرفها و مطالب خودشان قرار گیرند.

واقعا" چنین هنرمندان تئاتر و سینما و خواننده ها و حتی ورزشکاران جوان مشهور که همگی اینان یک شبه به ثروتی هم رسیده اند و نمی دانند با ثروتشان چه نوع کاری را انجام بدهند و یا چه رفتاری داشته باشند و دائما" نیز فکر و ذهن شان به سبک غربی می باشند و آرزو دارند روزی پایشان به جشنواره ها و مسابقات دو جانبه با اروپایی ها و امریکاییها برسانند، چه خصوصیات منحصر به فردی دارند که سایت های خبری از آنان خبر می سازند و شما کاربران محترم نیز در همین سایتها جمع می شوید تا از آنان برای خود الگو بسازید و درباره اش اظهار نظری کنید، حال این نظر شما چه بصورت ستایش شده از آنان بوده باشد و چه انتقاد آمیز از عملکردشان که چرا مثلا" فلانی این حرف را گفته است و یا فلان کار را کرده است....!

البته شاید این نوع از بازیگران، خوانندگان و ورزشکاران متمول و از کنترل در رفته چنانچه نظر بنده را نیز بخوانند و یا بشنوند شاید بگویند که ما کاری به کار کسی نداریم و این مردم و رسانه ها هستند که می خواهند به زندگی شخصی شان سرک بکشند و اظهار نظرهای دخالت آمیزی داشته باشند.

اما بایستی یادآوری نمایم که شغل بازیگری و ورزشی و حتی خوانندگی به لحاظ معروف شدن و به منظور ثروت بدست آوردن، شغل جذاب و دلپذیری است و اکثر کسانی که به این شغل روی می آورند به خوبی درک و باور دارند که چگونه با رفتارهایشان و نیز در مصاحبه هایشان در رسانه های خبری، مردم را بصورتی که خود مایل می باشند جذب خود نمایند و از آنجایی که خود نیز می دانند که اگر کاری را باب سلیقه شان بخواهند انجام دهند و اگر آن کار باب سلیقه عامه مردم نبوده باشد بالطبع عملکردشان رسانه ای خواهد شد و دیگرانی را نیز که به خود جذب کرده اند درباره شان به هر صورتی که بخواهند قضاوت خواهند نمود و حتی ممکن است این اظهار نظرها به مذاق این نوع افراد که درباره اش حرف و حدیت هایی را می رانند خوش نیامده باشد و همان لحظه از کوره هم در بروند و اظهار نظر کنند که حرفها و کارهایشان، سلیقه شخصی خودشان بوده و به خودشان مربوط می باشد و به هیچ کسی نیز ربطی ندارد.

درست است که سلیقه هر شخص به خودشان مربوط است، اما جدا بافته های از مردم بایستی بدانند که یک بازیگر و یا ورزشکار و حتی خواننده های امروزین کشور ما مخصوصا" آنانی که علاوه بر معروفیت داخلی معروفیت جهانی هم پیدا کرده اند، بهتر است مسائل شخصی شان را با کارشان تمیز دهند که چه اموری از آنان رسانه ای بوده و جه نوع دیگری از مسائل زندگی شان غیر رسانه ایست و این دیگر مشکل حادی نیست که انسانهای مشهوری مانند آنان در زندگی روزمرگی شان نتوانند انجام دهند!

پس چگونه است که در زمان بازیهای جام جهانی 2014 برزیل که تیم ملی فوتبال ایران در آن کشور حضور داشت عده ای از بازیگران دست و پا گم کرده به خاطر حمایت از تیم ملی در رسانه ها بوق و کرنا راه انداختند که ما داریم برای حمایت از تیم ملی به برزیل می رویم تا آنان احساس تنهایی نکنند اما همین که در آنجا آن افتضاح را به بار می آوردند هر یک مدعی می شوند به چه کسی مربوط است که به برزیل رفته ایم و تازه حجب و حیا داشتیم که در آنجا شلوارک پوشیدیم والا شورت پایمان می کردیم و در ثانی به هزینه خودمان رفته بودیم که در آنجا خوش بگذرانیم و به کسی هم مربوط نیست.

البته بعضی از بازیکنان دو رگه ای در تیم ملی را نیز به وضوح و به عینه دیدیم که چه نقش و نگارهایی بر روی بدن هایشان داشتند و بدون هیچ ابایی که اتفاقا" برای جوانان ما نیز الگو شده اند آنرا در معرض چشم جهانیان از طریق تلویزیون و ماهواره ها قرار دادند و انگار نه انگار که بازیکنان این تیم از یک کشور اسلامی همچون ایران بوده است.

بخاطر همین رفتارهای نسنجیده هنرمندان و ورزشکاران و حتی خوانندگان بی کنترل شده است که گاه و بیگاه اشتباهاتی را مرتکب می شوند و یک ملتی را به قعر تقصیرات خود می کشانند و در آخر نیز تقصیرات خودشان را به گردن حمایت کننده های خود می اندازند، درست مانند دو تیم ورزشی داخلی باشگاههای کشورمان که از کادر فنی، مربی و اسپانسر تیمها گرفته تا بازیکنانش در زمین بازی به جان هم می افتند و تماشاگران را تحریک می گردانند تا آنان نیز وارد معرکه خود بشوند و وقتی کار را به جایی می رسانند که نباید برسانند در آخر در بند قانون قرار می گیرند و در رسانه ها بصورت طلبکارانه اعلام می کنند درگیریها را یکسری تماشاگرنماها بوجود آورده اند و همین تماشاگرنماها بوده اند که مانع بازی دو تیم شان شده اند و ما از طرفدارهای تیم می خواهیم که هوای ما را داشته باشند.

به همین راحتی... و با سپاس از اظهار نظرهایشان! در آخر؛ معلوم هم نمی شود که چگونه این خاطیان، دوباره سر از همان باشگاهها در می آورند و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است و همه چی آرومه!

و ما مانده ایم با چشمان تعجب مانند و از حدقه درآمده مان که تماشاچیان بی تقصیر چه لزومی دارند که این همه وقت خود را بیهوده تلف کنند و این همه نیز هزینه کنند تا بازی دو تیمی را که طرفدارانی دارند به هم بریزند. کدام عقل منطقی این را باور می کند؟

آیا کاربران محترم تا بحال فکر کرده اند که چرا ما ایرانیها با آن تمدنی که ادعای آنرا داریم، در حال حاضر از بعضی از کشورها عقب افتاده ایم و شاید همین وقت تلف کردنهای ما به نوعی از سیاست های همان کشورهایی بوده باشد که با گسیل داشتن مربیان، مشاوران و تاجران خود به کشورمان که البته در اینجا لازم است یادی هم از دلالان این رشته ها کرده باشیم که با آوردن آنان پولهای کلانی نیز بدست می آورند، می خواهند هر یک از ما را در دعواهای بین خودمان سرگرم کنند تا از کارهایی که از ما سر می زند و به خودمان و به هموطنانمان علنا" ضربه می زنیم  عقب بیافتیم و دیگر حیثیتی از ما باقی نماند تا از هر لحاظ نیز محتاج به آنان بشویم؟...!!!

آیا تاکنون این دست از بازیگران و ورزشکاران و خوانندگان محترم فکر کرده اند که هر یک با پوشیدن لباس شیک و آراسته کردن خود به سبک غربی و حتی به شیوه های هالیوودی برای خودنما شدن؛ نشانه انسانیت نیست، بلکه نوعی جاهلیت است و ایجاد کردن جامعه ای بی هویت همانند خود که احتمالا" با شوق و ذوق نیز فکر می کنند که سبک جدیدی را در جامعه ابداع کرده اند؛ در صورتیکه ناخودآگاه اهداف و سیاست های همان کشورها را پیاده می کنند و اگر روزی به مرحله ای برسند که دیگر کار از کار گذشته باشد، خواهند گفت ما خیلی ها را نصیحت کردیم اما خودشان خواستند که به بیراهه بروند و کاری از ما ساخته نیست و ما هم مقصر نیستیم!!!

و این هم با سپاس دیگر از نتیجه گیری این عزیزان که اگر چنین نتیجه گیری را کرده باشند و لابد کشورمان زیر و رو شده است که ما خبر نداریم...!!!

لذا عزیزانی که چنین اظهار نظرهایی را می کنند پس بعد از این باید بنگرند به عقب افتادن کشورمان را که در ظاهر داریم برایش دلسوزی می کنیم و هر یک از ما به خودمان حق می دهیم که تقصیر را بر گردن دیگران بیاندازیم و خودمان را مقصر ندانیم...!!! آیا واقعا" غیر از این است؟

آیا واقعا" خودتان را، خانواده تان را، دوست و آشنایان و همسایه تان را  و یا هم محله ای تان را و همینطور همشهری تان را و از همه مهتر هموطنان تان را در دیگر شهرها و استانها و حتی همنوعان تان را با آگاهی بهتری درک کرده اید که با همدیگر بتوانید بهتر از این ارتباط واقع بینانه ای داشته باشید تا در آخر به شناخت خدا نیز برسید؟

حتما" بهتر از این حقیر می دانید که برای شناختن خدا ابتداء باید خودمان را بشناسیم و بعد دیگران را و در نهایت خالق یکتا را که به همه انسانها از زمان خلقتش فرموده است:

همه از خدائیم و بسوی او باز خواهیم گشت.

پس برای خودتان هم که شده است و اگر می خواهید کشورتان در میان دیگر کشورها عزتی غرورآمیز داشته باشد، برای از دست دادن آخرت خود به بیراهه نروید و چنین اعمالی را در جامعه رواج ندهید، زیرا این بیراهه رفتن همانا راه رفتن در راه شیطان است.

بهتر است هر یک از ما بیاییم به درون خودمان بیاندیشیم، نه اینکه به ظاهر خودمان بیاندیشیم و از دیگران نیز انتظار داشته باشیم که آنان باید از هدفها و نشانه های ما که ممکن است پوچ هم بوده باشد تبعیت کنند و به همین صورت که فکر می کنیم که شاید کارهایمان درست است دیگران نیز بایستی از ما الگو بگیرند.

بنظر شما اگر هر یک از ما بخواهیم چنین طرز فکری را که در ابتدای مطالبم و در همین پاراگرافها عرض شد داشته باشیم، آیا جامعه ای سالم خواهیم داشت؟

همه ما به مسئولیت خطیری که در جامعه داریم نه تنها مسئول جوابگوی خودمان هستیم بلکه بیش از اینها باید به خودمان و دیگران ارزش بگذاریم و منطقی تر بیاندیشیم.

ابوریحان بیرونی که در چندین قرن پیش، در سرزمین مادری هر یک از ما ایرانیان می زیسته است چنین گفته است:

«اگر زنده ای زندگی کن، ولی اگر زندگی جاوید می خواهی، نام نیک از خودت بر جای بگذار.»


مرده آنم که با مرامش، زنده بگرداند مرا

کشته آنم که با اندیشه اش، جذب خود نماید مرا

شیفته آنم که با کلامش، به خود بخواند مرا

دلباخته آنم که با نگاهش، از خود نراند مرا

من که باشم تا بگویم، که شمارند مرا

خاک پاک کسی می باشم، که او درک کند مرا


«هم همدیگر را بهتر بشناسیم و هم خدا را»


می توان دستها را به سوی بالاها گرفت   

تا به آسمان برود و در ابرها با خالق بود     

می توان در همان حال، ستاره ها را دانه دانه چید؛

و برای خود نگهداشت

می توان صدای پرنده ای را شنید؛

که بر روی شاخه درختی نشسته است و از ما می خواند

شُر شُر آب را با دست گرفت و از آن لذت برد

زندگی زیباست و تا بعدها گویاست

به شرط آنکه به زیبایی دید و آنرا به شیرینی چشید

کاش همگی ما قدر هم را می دانستیم

کاش ما همه به درد هم می خوردیم

کاش پرخاشگری ها در میان ما نبود          

کاش جنگ و جدل ها در این بین نبود

از غصه های خود تا چه اندازه ای من برایت بگویم؟

و تو تا چه اندازه ای توان شنیدنش را داری؟

من که به هفتاد من کاغذ؛

برای نوشتن تمام دردهایم نیاز دارم

شاید تو هم به مانندِ من و صبر و حوصله من؛

و حتی به حد و اندازة من نیاز داشته باشی

اما خیلی عجیب است که با هم درد مشترکی داریم

ولی نمی دانیم چرا از همدوریم!

شاید به همین خاطر بوده باشد؛

که به سوی گلی رفته باشیم

تا پس از چیدن آن،

که اگر همدیگر را دیدیم

با مهربانی آنرا به هم تقدیم کنیم

و بعد از آن، هم همدیگر را بهتر بشناسیم؛

و هم خدا را...


با تشکر از صبر و حوصله شما

بنده کوچک خدا و اراتمند شما - داریوش دوسرانی (tavabam)

وبلاگ: http://tavabam.tebyan.net (شعرهای داریوش دوسرانی)

ایمیل: darioush_13432000@yahoo.com

سه شنبه 26 3 1394 12:46
X