من
همانم، که ژنده پوشی ام
و
جهان هست، آشیانه ام
من
همانم، که گمنامی ام
و
با مردمان، من نامی ام
من
همانم، که مسکینی ام
و
با دردهایم، تسکینی ام
من
همانم، که درویشی ام
و
با خورجینم، دنیایی ام
من
همانم، که سرشاری ام
و
با خشتی، در شادی ام
من
همانم، که با خدایی ام
و تنها او باشد، تنها دارائی ام
من
همانم، که آخری ام
و
آخر من، آخرتی ام
شعر
از : داریوش دوسرانی (TAVABAM)
بسمه تعالی
به نام خداوند
بخشنده و مهربان
که تا نفس هست،
عبد اویم در جهان
گر از این دنیا
روم، به آخرت پرواز کنان
تا قیامت نیز، عبد
اویم همچنان
یکی از من خواست که خواسته اش را برآورده سازم، اما او خواسته ای می خواست که از دست من ساخته نبود. ولیکن من از او خواستم که اگر می خواهد خواسته مرا نیز بشنود و به آن بیاندیشد و تا لحظه ای که خداوند عمری را برایش مقدر نموده و باقی می گذارد، این خواسته را با تمام وجود و از ته دل از او بخواهد و خواستارش باشد و تا هر لحظه ای که نفس می کشد و حیات خود را سپری می کند تا زنده بماند و زندگی کند، بسیار با خداوندِ قادر و یزدان؛ راز و نیاز کند و بگوید:
ای خدای نیازمندان
و ای یاریگر و برآورندة خواسته های مستمندان، من و جملگی همه بندگانت؛ فراوان و از
ته دل و جان، تنها خواهان تو هستیم و از تو می خواهیم که خواسته هایمان را برآورده سازی.
تو ای نور حقیقت و یقین ذهن و دلها، برآورده ساز تمام خواسته های بندگانت را و در هر زمان که تو می خواهی، یا رب العالمین...
و در ادامة مناجات خود باز هم بگو:
خداوندا؛
می خواهم همانی شوم که تو می خواهی
نه همانی که شوی
برایم و من می خواهم
خواهان آنم که شوم
برایت و تو خواهی
خواست من همان شود
که تو می خواهی
متن از : داریوش دوسرانی (TAVABAM)
زنم با عصبانیت اومد پیشم و گفت:
اگه تو شاعری، من بچه شیرم، پس خیال نکن که برات خیلی
میمیرم.
منم بهش
گفتم:
ای عزیزتر از جانم، تو که اینجوری نبودی. خیلی داری عصبانی میشی،
اینقدر حرص و جوش نخور. شیرت یهویی دیدی خدا نکرده خشک میشه ها و منم باید برم واسه طفلانمون از کوچه مروی شیر خشک بخرم. آخه مراعات حال منم بکن.
بعدش
بازم بهش گفتم:
خوب، البته در این خصوص بعضی از محققین نظریه ای هم داده اند و گفته
اند،
اول قرار
نبود که عاشقان را بکشند
بعدا" قرار بود که عاشقان را بکشند
تنظیم
طنز: داریوش دوسرانی (TAVABAM)
گویند بزرگی که کُرسیِ استادی دهها کالج بین المللی را نیز به یدک
می کشید به شاگردش گفت: بدان کهآدم بزرگ است و بزرگتر از این نیز می تواند باشد.
شاگرد به او گفت: اما ای استاد؛ شما پیش از اینها گفته بودید که
بزرگ، معنی خر را می دهد!
استاد گفت: درست است، هر دو یک معنی را می دهند.
باز شاگرد گفت: جسارتا" سؤال
دیگری نیز دارم و لطفا" بفرمائید؛ پس ما چه هستیم؟
استاد به شاگردش گفت: هیچکدام؛ تو نه آدم هستی! و نه بزرگ!، بلکه تو همان خری
بودی که الان هم ترا اینگونه می بینم...!!!
سپس شاگرد با افتخار و سربلندی و با احساس غرور آمیزی به استادش می گوید: ممنونم استاد، حالا فهمیدم که
شما خرتر از من می باشید و بر من بسی افتخار بوده است که تا به اکنون در محضر شما درس پس می دادم!
تنظیم طنز از: داریوش دوسرانی (TAVABAM)