زندگیم هر چه که هست، همین که می بینی که هست
نان خشکی و پنیری، آنهم سرشاز از بدون سبزی
در سفره ای درویش گونه و با لقمه ای سنگ گونه در دهانی
ولاکردا، که عنهو؛ مانند برلیانی می ماند
که چهره شفاف شیشه را، خط خطی می کرده است
هی هی هی؛ روغن کرمانشاهی، یادت بخیر!
نیستی که ببینی روغن پالم، چه به روزم آورده و چه کرده است با من
آنقدر که روغن صنعتی هم، پیشش کم می آورد
و دوان دوان، مرا راهی بیمارستانی می کند که هراسناکان
بدنبال تختی باشم در آنجا، که آن هم گشته کمیاب
اما به گمانم هیچ پزشکی هم آنجا نباشد و آنهم گشت نایاب!
تنظیم شعر: داریوش دوسرانی (TAVABAM)