معرفی وبلاگ
خداوندا؛ ميخواهم هماني شوم كه تو خواهي / نه هماني كه شوي برايم و من ميخواهم ! / خواهان آنم كه شوم برايت و تو خواهي / خواست من همان شود كه تو ميخواهي............................. *************************** منم آن شاعر تواب كه در آخر عمر / روي قله ي پر از قافيه ها / و تو مسجدي پر از خاطره ها / گاهي سجده و گاهي يه نيم نگاه / و بدنبال پر از حساي خوب / با لغاتي كه نشان دهد يادي به اوست / بنويسم شعري نو رو چكنويس / تا خدا گويد : تو اي بنده من / تو در اين جاي قدمگاه / فقط از ما بنويس ( تنظيم: داريوش دوسراني )
دسته
محرم و صفر
ادبستان
معلم و آموزه هایش
نماز ستون دین
رایانه، موبایل و فنی
حرفهای دین 2
حرفهای دین 1
هنر زنان ایرانی
پزشکی و سنتی
خبر و ورزش
از هر دری سخنی
لینکستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 175341
تعداد نوشته ها : 143
تعداد نظرات : 163
Rss
طراح قالب


بسمه تعالی

 

بنام خداوندی که نامش بالاترین نامهاست

و من تنها او را ستایش می کنم

 

روزی خواب دیدم که خداوند می خواهد پیامبر دیگری برگزیند و به آمیان آدمیان بر روی زمین بفرستد تا به دستوراتی که او تاکنون و از گذشته های دور تا به اکنون به پیامبرانش که از حضرت آدم (ع) بوده تا آخرین پیامبر خود یعنی سید المرسلین حضرت محمد مصطفی خاتم النیین (صوات اللهُ علیهمُ الاَجمعین که سلام و درود خداوند و فرشتگان خداوند بر او و خاندانش باد) که دستور او را به اُمت های خود ابلاغ می نمودند، اینباز نیز به آنان بازگو نموده و باز نیز یادآوری گرداند که: ای انسان؛ ما ترا مانند خودت آفریده ایم نه مانند موجود دیگری و نعمتهای فراوانی را بر روی زمین به خاطت گسترانیده ایم تا تو از یاد ما غافل نمانی و تنها آفریدگارتان را بپرستید و نگذارید حرص و آز دنیا شما را از راه راست دور گرداند. پس به همان "اهدنا صراط المستقیم" که پیش از این امر نموده بودم وارد شود تا دوباره بسوی من بار آیی. پس دشمنی را از میان خودتان بردارید و با هم یک دل و یک زبان باشید که دوستی میان شما، شما را بیشتر به هم می رساند و دوری تنها چیزی است که شیطان می خواهد از همدیگر داشته باشید.

                                                                                                   

تعجب کردم که مگر آخرین پیامبر خداوند حضرت محمد مصطفی (ص) نبوده است؟ پس چرا خداوند می خواهد باز هم دوباره پیامبر دیگری بفرستد؟ آنهم پس از گذشتِ این همه سال یعنی بیش از 1400 سال...!!!

 

شاید در نظم خلقتِ هستی دوباره می خواهد تغییراتی را صورت و اگر این چنین است پس بعد از این جهان و هستی را چگونه باید نگریست؟

 

در این افکار بودم که جبرئیل در نظرم آمد و او گفت: خداوند ترا برگزیده است و از تو می خواهد که دستورات او را دوباره بعد از پیامبرانش به تمام مردم روی زمین ابلاغ گرداندی، باشد که همه با هم بسوی او شتاب داشته باشید و به راه راست هدایت شوید و به به آنان بگو که باز خداوند فرموده است:

 

دست از نزاع و جنگ با همدیگر بردارید و به آرامش برسید، همدیگر را ببخشائید، به همدیگر اُنس و الفت داشته باشید. دست ضعیفان را بگیرید و او را یاری برسانید و به یتیمان مهربانی کنید، به زنان خود احترام بگذارید و به فرزندانتان هم ارزش بدهید و مسئولیت بسپارید تا در آینده بمانند و این را به نسل بعدی خود انتقال دهند تا نسلهای بعدی یاد بگیرندکه زندگی بر روی زمینی که من شما را قرار داده ام و انچه را که به شما بخشیده ام شیرین است و گوارا، پس آنرا به کام خود تلخ نگردانید که این شما را به هیچ مقصدی نخواهد رساند.

 

من به جبرئیل گفتم:

 

همه اینها را از عهده ام برنمی آید، من افتخار چنین جایگاهی را ندارم. از سوی من به خداوند بگو؛ من فقط بنده تو هستم و فقط تو را می پرستم و شکرگزار تو به خاطر نعمتهایی که به عطا کردی می باشم. همین که به من جان داده ایة خود نعمتی بس شایسته ای از سوی تو می باشد که به من ارزانی داشته ای. پس مر بیش از این از خودت شرمسار نگردان که من چنین مجبت بیش این را از سوی او ندارم.

 

این بار خداوند و بدون واسطه جبرئیل به من فرمود:

 

تو اینکار را می توانی انجام دهی تا دهنهای دیگران بیدار شوند و از سوی من به آنان بگو:

 

ای بندگان خدا؛ بسوی خدا بازگردید و از او طلب مغفرت و بخشش نمائید و ما بقی کارها به عهده خودم است. پس من امر می کنم که به من ایمان داشته باشید و میان خودتان صلح برقرار کنید تا به سعادت ابدی برسید...

 

دیدم چاره ای دیگر ندارم و باید امر او اطاعت نمایم، پس به خداوند گفتم:

 

خداوندا؛ این امر ترا با جان و دل می پذیرم، اما نه بعنوان پیامبر گونه که به خود چنین اجازه ای را نمی دهم و خودم را در جایگاه پیامبران تو لایق نمی دانم. چون من می دانم که آخرین پیام آور تو همانست که ما او را بعنوان رسول خدا که نامش حضرت محمد مصطفی (ص) می باشد می شناسیم و به او و به سخنانش که دلنشین بوده است و دوستش داریم ایمان آورده ایم.

 

پس من تنها بعنوان یکی از بندگان تو بر روی زمین که میان آنان کوچکترین بنده تو هستم اینکار را انجام می دهم و به من اجازه بده تا پس از اینکه از خواب برخاستم، تمام این لخظات را به صورت نوشته ای در بیاورم و آنرا همچون نامه مسرت آمیز و همچون خبری خوش به همه زمینیان بفرستم تا در دل آن تأثیر داشته باشد و امیدوارم این وظیفه خود را به خوبی انجام داده تا آنان نیز همانگونه که فرموده ای از خواب غلفت بیدار شوند و انسان بمانند.

 

تنظیم از: داریوش دوسرانی (بنده کوچک خدا - TAVABAM)

وبلاگ: http://tavabam.tebyan.net

ایمیل: darioush_13432000@yahoo.com

اینستاگرام: hichkasbamannist




دسته ها :
چهارشنبه 24 6 1395 18:19
X